رقیه درویشی در گفت و گو با خبرگزاری حوزه ضمن تسلیت ایام سوگواری سیدسالارشهیدان و یارانش اظهار داشت: برای اینکه ماجرای عاشورا را پی ببریم باید حوادث قبل و بعد از آن را بررسی کنیم و به دعوت هایی که امام حسین(ع) در قالب نامه نگاری و حضوری انجام دادند بپردازیم.
وی ادامه داد: امام حسین(ع) با نوشتن نامه هایی و یا با فرستادن نماینده اش مسلم بن عقیل به کوفه و در مسیر کربلا، مردم را به حق و حقیقت دعوت کردند بعضی ها با عشق به این دعوت ها لبیک گفتند و بعضی ها از روی کج فهمی غرض ورزیدند و امام را همراهی نکردند.
استاد جامعه الزهرا(س) با اشاره به اعزام مسلم بن عقیل به کوفه گفت: سید و سالارشهیدان در پی نامه هایی که کوفیان برایش نوشتند نماینده خود را به سوی آنان فرستاد تا از کار و اندیشه آنان آگاه شود.
وی افزود: امام در نامه رسمی نوشت که من پسر عمویم مسلم بن عقیل را به سوی شما می فرستم که اگر شما آمادگی داشته باشید من نیز شتابان به سوی شما می آیم حتی امام در این نامه به ویژگی های چهارگانه رهبر جامعه اسلامی پرداختند و نوشتند امام کسی است که بنا بر قرآن رفتار کند، عدالت پیشه کند، به حق پایبند باشد و خویشتن را وفق خدا کند.
درویشی تاکید کرد: امام با این نامه خواستند به مردم بیان کنند که شرافت قومی و قبیله ای، قدرت و شهرت و معیارهای جاهلیت، ملاک رهبری مسلمانان نیست.
وی با اشاره به استقبال مردم از مسلم بن عقیل گفت: وقتی ایشان به کوفه رسید در تاریخ ذکر شده است که هزاران نفر اعلام آمادگی کردند و دعوتش را لبیک گفتند از این رو مسلم در نامه ای اوضاع مساعد و شرایط مناسب را به امام گزارش دادند و از آن حضرت درخواست کرد هر چه زودتر خود را به کوفه برساند.
استاد جامعه الزهرا(س) تصریح کرد: بعد از ارسال این نامه بود که «عبید الله بن زیاد» به امارت کوفه منصوب شد و مردم را از یاری مسلم بن عقیل پراکنده ساخت و از آن همه کسانی که دعوت حق را لبیک گفتند تنها 10 نفر باقی ماندند و بقیه افراد عهد و پیمان خود را شکستند و در این آزمون الهی شکست خوردند.
وی تاکید کرد: در میان این همه افرادی که پیمان شکستند کسانی بودند که قلبشان برای اهل بیت(ع) می زد تاریخ گواهی می دهد زمانی که مسلم بن عقیل در کوچه های مدینه درمانده بود به درب خانه زنی شیعه به نام «طوعه» پناه برد و وقتی آن شخص حضرت را شناخت به او آب داد و از او پذیرایی کرد اما سرنوشت مسلم به گونه ای رقم خورد که غریبانه و مظلومانه در کوفه به شهادت رسید.
درویشی به نامه امام حسین(ع) به قبیله های بنی هاشم، بصره و حبیب الله مظهر اشاره کرد و گفت: امام در نامه تاکید کردند که هر کسی به ما ملحق شود به شهادت می رسد، و کسی که تخلّف کند به پیروزی نخواهد رسید.
استاد جامعه الزهرا(س) ادامه داد: برخلاف برخی از روایات که تاکید بر همراهی امام دارد و اینکه کسی از امام جلو و یا عقب نزد داریم متاسفانه بسیاری از افراد از همراهی امام سرباز زدند و دعوت ایشان را لبیک نگفتند ضمن اینکه در این بین حبیب الله مظاهر اعلام آمادگی کردند و حتی قبیله بنی اسد را همراه خود کردند.
وی با اشاره به دیدارهای حضوری امام حسین(ع) و دعوت هایش گفت: امام از عبدالله عمر خواست تا ایشان را همراهی کند در حالی که عبدالله عمر به امام گفت که با گمراهان سازش کند. همچنین او را از جنگ و کشته شدن برحذر داشت. عبدالله عمر از جمله افرادی بود که مقدس و محافظه کار بود یعنی هم دین مدار و هم دنیا مدار بود متاسفانه از این نمونه افراد در جامعه کنونی ما نیز بسیار هستند که تاثیرگذار در اجتماع نیز هستند.
درویشی بیان داشت: همچنین فرد دیگری به نام زهیر بن قین بود با اینکه در ابتدا سعی میکرد از امام فاصله بگیرد ولی وقتی با امام صحبت کرد برق ایمان در دلش نفوذ کرد و به یاری امام شتافت ضمن اینکه بودند افرادی مانند حر بن یزید ریاحی که از فرصت ها استفاده کردند و در نهایت جز پیروان امام شدند.
وی به لحظه ورود امام و یارانش به کربلا پرداخت و گفت: در تاریخ آمده است که وقتی کاروان به کربلا رسید هر چه کردند اسب امام حسین(ع) قدمی برنمیداشت که امام نام این منطقه را جویا شد و وقتی فهمید که کربلاست فرمود که از بلا به خدا پناه می برم اینجا مکان اقامت ما، ریختن خون، شهادت و مزار ماست و همه از اسب پیاده شدند.
استاد جامعه الزهرا(س)، ادامه داد: در تاریخ آمده است که وقتی امام حسین(ع) در کربلا توقف کرند ام کلثوم(س) به ایشان فرمود که از این بیابان می ترسم و امام فرمود که با پدرم به جنگ صفین می رفتیم که سر بر بالین بردارم گذاشتن و لحظه ای خوابیدن وقتی بیدار شدند گریه کردند که بردارم پرسیدند که چرا گریه می کنید فرمودند در عالم خواب گویا این بیابان دریای خون شده و حسین(ع)در دریای خون در حال غرق شدن فریاد می زد و استمداد می طلبید ولی هیچکس در مقام یاری اش نیامد و آنوقت بود که پدر رو به من کرد و گفت چنین حادثه ای پیش می آید چه می کنی؟ امام حسین(ع) فرمودند که به پدر گفتم صبر می کنم و جز صبر کردن چاره ای ندارم.
۳۱۳/۶۱